دیو و دلبر
دیو و دلبر

دیو و دلبر

میوه زندگی

وای خداحالی دارم شبیه حملات قبل إز جنون . واقعا خدا را شکر که به من بچه داده و من هم هی سپاس گزاری میکنم هی ستایش میکنم و مبادا کسی فک کند که ناشکر و بی لیاقتم!!!! 

ولی واقعا دیگر توان نیست سر و کله زدن با این میوه های زندگی. 

این منم کسی که شهره مهربانی بود و حالا أصلاً حوصله دخترهایم را ندارم!!!این منم کسی که همه میگفتن خوش به حال کسی که بچه تو بشود! وای خدا کمی صبر کمی حوصله . چرا هر چه سنم بالاتر میرود بی تحمل تَر و بی حوصله تَر میشوم ؟ احساس میکنم صداها صد برابر إز حالت عادی بلندترند. فقط می توانم برأی خودم دعا کنم .دوست دارم تا خود صبح گریه کنم ولی إز انجایی که چند روز پیش خبر ضعیف شدن چشمامو شنیدم و اینکه باید عینک بزنم سعی میکنم کمتر إز قبل گریه کنم ،در نتیجه احتمالاً به زودی دق کنم .خخخخ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.