دیو و دلبر
دیو و دلبر

دیو و دلبر

سلام

خدا رو شکر که حالم خوبه می خوام بگم چرا !!! 

خیلی إز قیافم خسته شدم تصمیم گرفتم که موهامو یه تغییر حسابی بدم موهام بلوند بود . طی یه حرکت دیوانه وار رفتم عطاری و یک کیلو حنا خریدم با گل بابونه پختم و سرد که شد گذاشتم رو سرم . إز حق نگذریم که بد هم نشد وبماند که همه میگفتن رنگ موهاتون چه زیباست و إز کجا گرفتید ؟ 

و من با کمال بی حیایی در چشمشان نگاه میکردم و میگفتم در اخرین سفرم که اسپانیا بود إز یک مغازه برند در مادرید خریدم. وأی إز این مردم که عقلشان به چشمشان است ، واگرنه به خدا أهل دروغ نبوده و نیستم ولی وقتی به اولین نَفَر گفتم این رنگ نیست و حناست گفت اخی چقد شبیهِ نن جونم شدی.نن جوون به زبان بعضی یعنی مامان بزرگ . ان هم نه یک مامان بزرگ شهری بلکه کاملاً پشت کوهی . چون اصولاً یک مادر بزرگ درست حسابی إز دید مردم حنا به سرش نمیمالد!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.